دهی است از دهستان خانمرود بخش هریس شهرستان اهر واقع در 6000گزی جنوب خاوری هریس و 29500گزی راه شوسۀ تبریز به اهر. جلگه ای است معتدل و دارای 178 تن سکنه. از چشمه ها مشروب میشود و محصول عمده اش غله، حبوبات، سردرختی و شغل مردم زراعت، گله داری و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان خانمرود بخش هریس شهرستان اهر واقع در 6000گزی جنوب خاوری هریس و 29500گزی راه شوسۀ تبریز به اهر. جلگه ای است معتدل و دارای 178 تن سکنه. از چشمه ها مشروب میشود و محصول عمده اش غله، حبوبات، سردرختی و شغل مردم زراعت، گله داری و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در 9هزارگزی خاور رودبار و 3 هزارگزی منجیل. جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 337 تن سکنه. از رود هرزه ول مشروب میشود. محصول عمده اش لبنیات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). هرزویل. هرزبیل. خرزویل. این ده از دهات بسیار کهن این ناحیه است و ناصرخسرو در سفرنامۀ خود مینویسد که از این نقطه عبور کرده است. و اکنون فرانسویانی که مأمور ساختمان سد سفیدرود بوده اند در کناراین ده کوی بسیار زیبایی بر دامنۀ کوه ساخته اند
دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در 9هزارگزی خاور رودبار و 3 هزارگزی منجیل. جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 337 تن سکنه. از رود هرزه ول مشروب میشود. محصول عمده اش لبنیات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). هرزویل. هرزبیل. خرزویل. این ده از دهات بسیار کهن این ناحیه است و ناصرخسرو در سفرنامۀ خود مینویسد که از این نقطه عبور کرده است. و اکنون فرانسویانی که مأمور ساختمان سد سفیدرود بوده اند در کناراین ده کوی بسیار زیبایی بر دامنۀ کوه ساخته اند
کسی که کارهای بی فایده و بیهوده می کند. (ناظم الاطباء) : به شعر گردد جاوید نام مردم نیک به شعر در بنکوهند هرزه کاران را. (یادداشت به خط مؤلف از المعجم شمس قیس رازی)
کسی که کارهای بی فایده و بیهوده می کند. (ناظم الاطباء) : به شعر گردد جاوید نام مردم نیک به شعر در بنکوهند هرزه کاران را. (یادداشت به خط مؤلف از المعجم شمس قیس رازی)
مردارخور. مردارخوار. که لاشۀ مردگان خورد. لاشه خوار. مرده خوار. رجوع به مرده خوار شود، آنکه از قبل مردگان ارتزاق کند. آنکه در ختم هاو عزاها برای خوردن حاضر آید. مرده شوی و نعش کش و قاری و قبرکن و ملقن و صلوهکش و دیگر عملۀ موتی که در مراسم کفن و دفن و ماتم حاضر آیند برای خوردن ولیمه های مآتم و شکم خواری. حلواخور. (از یادداشت مرحوم دهخدا) ، میراث خور. دشنام گونه ای است آن کس را که از مال مرده برد. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرده خوار. که در مرگ کسان شکمی سیر کند. که از طریق کفن و دفن اموات ارتزاق کند. رجوع به مرده خوار شود
مردارخور. مردارخوار. که لاشۀ مردگان خورد. لاشه خوار. مرده خوار. رجوع به مرده خوار شود، آنکه از قبل مردگان ارتزاق کند. آنکه در ختم هاو عزاها برای خوردن حاضر آید. مرده شوی و نعش کش و قاری و قبرکن و ملقن و صلوهکش و دیگر عملۀ موتی که در مراسم کفن و دفن و ماتم حاضر آیند برای خوردن ولیمه های مآتم و شکم خواری. حلواخور. (از یادداشت مرحوم دهخدا) ، میراث خور. دشنام گونه ای است آن کس را که از مال مرده برد. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرده خوار. که در مرگ کسان شکمی سیر کند. که از طریق کفن و دفن اموات ارتزاق کند. رجوع به مرده خوار شود
کسی که ته سفره و چیزهای دورافگندنی را می خورد. (ناظم الاطباء). ریزه خوار. که ریزه هاو خرده های غذای پس ماندۀ کسی را بخورد: عنقاست مور ریزه خور سفرۀ سخاش چونانکه مور ریزۀ عنقاست زال سام. خاقانی. زان همه ریزه خواران یک کس نیست شاکر جود فراوان اسد. خاقانی. شاعر مفلق منم خوان معانی مراست ریزه خور خوان من فرخی و عنصری. خاقانی. جان شد نهنگ بحر کش از خام نیمشب دل گشت مور ریزه خور از خوان صبحگاه. خاقانی. خان ختا ریزه خور خوان تست. _ ((حبیب السیر چ سنگی ج 3 ص 223) ، خوشه چین. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به ریزه خوار شود. k05l) _
کسی که ته سفره و چیزهای دورافگندنی را می خورد. (ناظم الاطباء). ریزه خوار. که ریزه هاو خرده های غذای پس ماندۀ کسی را بخورد: عنقاست مور ریزه خور سفرۀ سخاش چونانکه مور ریزۀ عنقاست زال سام. خاقانی. زان همه ریزه خواران یک کس نیست شاکر جود فراوان اسد. خاقانی. شاعر مفلق منم خوان معانی مراست ریزه خور خوان من فرخی و عنصری. خاقانی. جان شد نهنگ بحر کش از خام نیمشب دل گشت مور ریزه خور از خوان صبحگاه. خاقانی. خان ختا ریزه خور خوان تست. _ ((حبیب السیر چ سنگی ج 3 ص 223) ، خوشه چین. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به ریزه خوار شود. k05l) _
دهی از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریزکه در 4هزارگزی جنوب بستان آباد در مسیر راه شوسۀ میانه به تبریز واقعست آبش از دهات اوجان چای، محصولش غلات، سیب زمینی و یونجه، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریزکه در 4هزارگزی جنوب بستان آباد در مسیر راه شوسۀ میانه به تبریز واقعست آبش از دهات اوجان چای، محصولش غلات، سیب زمینی و یونجه، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد که در 48 هزارگزی شمال باختری فریمان و در دامنه واقع شده و دارای آب و هوای معتدل و 130 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد که در 48 هزارگزی شمال باختری فریمان و در دامنه واقع شده و دارای آب و هوای معتدل و 130 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)